اي مرا آزرده از خود گرپشيماني بيا
نغمه هاي ناموافق گرنميخواني بيا
تا كه سر پيچيدي از راه وفاگفتم برو
گر وفا اكنون اگر راهي نمي ماند بيا
يك نفس بامن نبودي مهربان اي سنگ دل
زان همه نامهرباني گر پشيماني بيا
تاب رنجوري ندارم در پي رنجم مباش
گر نخواهي جانم برنجاني بيا
خود تو داني چه دردها برجانم بگذاشتي
تانفس دارم اگر درفكر درماني بيا
خدانگهدار هميشه پناه قلب بي كس من
نرو كه ديگه كس نمي شه به فرياد رس من
بزار كه واسه آخرين بار تورو به آغوش بگيرم
گريه نكن عشقم الهي كه واست بميرم
خدانگهدار اي گل ياس اونجا مواظب خودت باش
از هم ديگه نشون نزاريم غم ما يه در ياست
هر دو چه مظلوم و چه غمناك خيره به چشم هم نشستيم
ياد تموم خاطره ها چه عهدي باهم بستيم
روزي اگه منو ببيني موي سياه به سر ندارم
اون وقته كه ميفهمي بودي همه ي دار و ندارم
بيا قسم بخور عزيزم كه بعد من عاشق نمي شي
قسم به اون چشاي معسوم من عاشق نمي شم
حلالم كن اگه يه روزي حرفي زدم اشكات بريزند
يا اين چشاي هرز چشمه غريبه ها رو ديدن
اگه از من خيانتي بود يا كه تعنه از عادتي بود
حلالم كن كه شايد تورو من نبينم
باكه گويم اي ياران قصه ي پريشاني
حال ناخدا دارم در شبان طوفاني
لحظه اي نيا سايد چشم گريه آلودم
چون درخت پر اشك در هواي باراني
شب كه برسر مژگان اشك من گره بندد
خانه خموشم را مي كند چراغاني
از لبان خندانم حال دل ندانستني
خفته در تبسم ها گريه هاي پنهاني
چون درخت غمگين در كوير ناكامي
شاخ و برگ من حسرت ميوه ام پريشاني
هر زمان به تنهايي بادلم كنم خلوت
سايه هاي غم آيد از درم به مهماني
دولت جواني را رايگان ز كف دادم
سر كشد زدل اكنون شعله ي پريشاني
زندگاني غمگين حالت قفس دارد
من در اين ميان دارم روزگار زنداني
نقش خستگي ها را در نگاه من بنگر
از سخن توان دانست حال دل به آساني
تا تورا ديدم دل ندادم به هر كس
عاشقم كردي به فريادم برس
ای بنازم چشم آن عاشق که مست خواب نیست
جان فدای آن دل روشن که در وی خواب نیست
نقش زیبای جوانی را شبی دیدم به خواب
از غم او دیگر چشم گریانم خواب نیست
آن شبی کز ماه واختر بزم گیتی روشن است
دیده را برهم منه هرشب که شب مهتاب نیست
تا که سنگ فتنه می بارد ز سقف آسمان
هیچ کنجی امن تر از خلوت احباب نیست
پا بنه بر موج و از هنگامه ی طوفان مترس
دل به دریازدن صدف درسینه ی مرداب نیست
از کتاب آفرینش عمر مایک باب بیشتر نبود
لیک فصل خاطر آسوده در این باب نیست
من احساسيم درك من مشكله
عجيبم با هر چي بجز فاصله
يه وقتايي كه پرت و ناراحتم
نبايد برنجي كه كم صحبتم
هميشه باهام سرد بودن همه
يكم خوبيم دارم اما كمه
پر از عشق پاك و بي منتم
باهام خوب باشي باهات راحتم
اگه پا به پام راه بياي بي دريق
صبوري كني و پريشون نشي
بتوني بموني قسم مي خورم
كه از اعتمادت پشيمون نشي
به كي بگم حرفم و من اين درد تنها شدن رو
من باكي درد ودل كنم هيچ كسي نمي فهمه منو
آروم نمي گيره دلم به آخر خط رسيده
حتي اين گريه هم دردم و تسكين نميده
باكي تحويل بگيرم باز عيد امسالم و من
به كي بگم خونه دلم
درد تنهايي بسه ديگه نمي تونه دلم
از دست كي گله كنم ازتويا ازاون يا از خودم؟؟؟
حتي بفكرم نرسيد اين كار و بر حقم كنه
خوشيم و از من بگيره منوا سير غم كنه
اي فلك تاكي بايد خاري و ذلّت بكشم؟؟؟؟؟
اي فلك تاكي بايد ازدل رفاقت بكشم؟؟؟؟؟؟
اي فلك تاكي بايد هيچي نگم حرف نزنم؟؟
اي فلك تاكي بايد ازدل خجالت بكشم؟؟؟؟؟
ميدوني خيلي غريبم من يه عمره بينصيبم
سهم من حيله و نيرنگ تونده ديگه فريبــم
پاي غم سوختم وساختم همه چي داشتم وباختم
ديگه بي خيال من شومن ديگه تورو شناختم
اي فلك كنج دلم غـــــــم و غصه خونه كرد
فكـربي عشق زنده موندن دلم وديوونه كرد
اي فلك گوش ميكني اين تپش قلب منـــه
كه داره آروم آروم از غم تو جون مي كنــه
آرزوم توسينه مرده دل من غصه هاخورده
طفلي اين دل چي كشيده لحظه اي شادي نديده
اي خــــــدا تومهربوني خالق چرخ زموني
تو كه دردم وميدوني ميدونم كه تو ميتوني
صدا پيچيده در گوش شقايق
كه دوران وفا افسوس بگذشت
گلي كه خود دادم پيچ و تابش
بر آب ديدگانم دادم آبش
گل از من ديگري گيره گناهه
قسمت من غم بود مِحنت عالم بود
سهم من از هستي ماتم بود
اين همه غم خوردم باز كم بود
آخ كه دلم تنگه آخ مگه دل سنگه؟
زندگي در عالم صد رنگه
عشق و وفاداري نيرنگه
اگه كه يار يار نباشه اگه وفادار نباشه
اگه بازم پيش آدم زهستي بيزار نباشه
آخ كه تو اين زمون با همه مهربون
باغ هردو بي خزون
واسه ي زياد و كم غم نداره آدم
وقتي يار خوب و مهربونه
يار هوس باز خدا نصيب گرگ بيابون نكنه
خداكنه يار، كسي و از آشونش گريزون نكنه
ياد سهراب بخير آن كه تا لحظه ي خاموش گفت:
تو مرا ياد كني يا نكني من به يادت هستم!
.: Weblog Themes By Pichak :.